دیدگاه ها مقالات شما

دربارۀ آیندۀ دین

گ.و. پلخانوف
پاسخ به پرسشنامۀ گاهنامۀ «مِرکور د فرانس» دربارۀ آیندۀ دین
فرزین خوشچین
ترجمه از روسی- جلد سوم گزیده آثار فلسفی پلخانوف
اجازه دهید بر نقطه نظر اِولوسیون (فراگشت) اجتماعی ایستاده و پرسش را بدینگونه فورموله کنم: آیا فروپاشی ایدۀ دینی، پایان طبیعی اِولوسیون (فراگشت) آن نمی باشد؟ برای پاسخ به این پرسش، برای خودمان روشن می کنیم، که اولوسیون این ایده تا کنون چگونه بوده است.
اما پیش از هرچیز، دین چیست؟ اگر از تبیینی، که ادوارد ب. تایلور آنرا تبیین حداقل اصطلاح «دین» می نامد سود ببریم، در اینصورت خواهیم گفت، که دین باور به موجودات روحانی است، که در کنار کالبدها و پروسه های طبیعی وجود دارند.* این باور، همانا عنصر ناگزیر هر دینی، و همزمان در خدمت توضیح همۀ پدیده های طبیعت می باشد. اما در مرحلۀ بسیار بالاتر فراگشت اجتماعی، عنصر تازه ای به این عنصر ابتدایی افزوده می شود: عنصر اخلاقیات. پیوند هردو عنصر هرچه بیشتر تنگاتنگتر می شود. آنگاه به [مرحله ای] می رسیم، که من می توانم آنرا تبیین حداکثری دین بنامم: باور به موجودات روحانی با اخلاقیات پیوند داشته و در خدمت تقدس آن می باشد. اما ما هنوز از پایان این فراگشت دور هستیم.
پیوند میان اخلاقیات و دین، که به نظر ناگسستنی می رسیده است، می بایست در سایۀ رشد خرد انسانی ناپدید شود.
توضیح دانشورانۀ پدیده ها تنها می تواند ماتریالیستی باشد. دخالت موجودات روحانی، که در نظر انسان نخستین توضیحی است برای همۀ پدیده ها، از نظر برتلو[ ( Marcellin Berthelot 1827— 1907) فیزیکدان-شیمیدان فرانسوی] هیچ چیزی را توضیح نمی دهد. اهمیت چنین توضیحی برای هر انسان متمدنی به همان اندازه ای افت می کند، که او به نتایج کار دانش دست پیدا می کند. اگر هنوز بسیاری به وجود ارواح و موجودات ماوراءالطبیعه باور دارند، به این دلیل است، که ایشان بنا بر دلایل گوناگون، نتوانسته اند بر موانع بر سر راه نقطه نظر دانشورانه پیروز گردند. آنگاه، که این موانع کنار روند- و همه می بایست فکر کنند، که این کار فراگشت اجتماعی می باشد- هرگونه رد پایی از تصور ماوراءالطبیعی ناپدید خواهد شد، و اخلاقیات مجبور خواهد بود جایگاه مستقل خودش را اشغال کند. دین، به مفهوم حد اکثر این کلمه، عمرش بسر خواهد رسید. آنچه به احساس دینی مربوط می شود، اینگونه پیداست، که همراه با فروپاشی ایدۀ دینی ناپدید خواهد شد. اما در احساسات، کنسرواتیسم بیشتری هست، تا در ایده ها . بازمانده های گوناگونی می توانند وجود داشته باشند و خواهند داشت، تصوراتی مغشوش از جهان، نیمه ماتریالیستی و نیمه روح پرستی در میان مردم وجود خواهند داشت. اما این بازمانده ها نیز به نوبۀ خود محکوم به نابودی هستند، بویژه، همزمان با ناپدید شدن برخی نهادهای اجتماعی، که گویا به دین تقدس می بخشند. پیشرفت بشریت با خودش حکم مرگ را برای ایدۀ دینی و احساس دینی نیز همراه دارد. تنها ترسوها و کسانیکه منافعشان ایجاب می کند، نگرانی برای سرنوشت اخلاقیات را ابراز می کنند. اخلاقیات، تکرار می کنم، توانایی موجودیت مستقل را دارد. باور به موجودات روحانی، حتی اکنون نیز دور از آن است، که تکیه گاهی برای اخلاقیات باشد. برعکس، باورمندیهای دینی مردمان متمدن زمان ما، در اکثر موارد، از رشد اخلاقی ایشان عقب مانده اند.
و.ک. کلیفورد بدرستی خاطرنشان می کند: «اگر مردم از دین خودشان بهتر نمی بودند، جهان جهنم می بود».
*راست است، که موجود روحانی هنوز خدا نیست. موجود روحانی برای آنکه خدا بشود، می بایست فراگشت معینی را انجام دهد. خدا، همانا موجودی روحانی است، که بوسیلۀ خدمات متقابلی با قبیله یا مردمی معین در پیوند است. اما هر خدایی موجودی روحانی است. در اینجا این نکته برای ما کاملا بسنده است.
گ.و. پلخانوف