دیدگاه ها مقالات شما

زندگی و اندیشۀ توماس هوبس

 

فرزین خوشچین

زندگی و اندیشۀ توماس هوبس(1588)

توماس هوبس در سال 1588 در وستبری، جنوب انگلستان زاده شد. مادرش از دهقانان و پدرش کشیش بود. فامیل وی دستکش می ساختند.

هوبس در 14 سالگی شعر «ندیا» اثر اورپید را از لاتین به انگلیسی ترجمه کرد. در 15 سالگی وارد دانشگاه اوکسفورد گشت و سپس آموزگار شد. پس از آن هوبس مانند اندیشمندان دوران خود (دکارت، سپینوزا، جان لاک، نیوتن و …) دیگر با دانشگاه کاری نداشت. هوبس آموزگار  یکی از خانواده های آریستوکرات شد و از همین راه با آریستوکراتها و دربار ارتباط پیدا کرد.

دیدگاه فلسفی هوبس پس از چهار سفر وی به اروپا ساخته و پرداخته شد- وی 20 سال را در اروپا گذراند، که بیشتر آنرا در فرانسه زندگی کرد. هوبس در سال 1646 در سفر به ایتالیا با گالیله آشنا شد.

نخستین طرح فلسفی هوبس در سال 1640 بصورت دستنوشته منتشر شد و در 1650 به چاپ رسید. این اثر در دوبخش جداگانه-«طبیعت انسان» و «دربارۀ کالبد سیاسی» می باشد.

کشمکشها در رابطه با پارلمان انگلستان و سپس انقلاب انگلستان تاثیر بسیاری روی پیشرفت اندیشۀ فلسفی هوبس گذاردند. این رویدادها هوبس را واداشتند تا هرچه زودتر اثر خود «دربارۀ شهروند» را منتشر کند، که سومین بخش از فلسفۀ وی را می سازد، اما پیش از دیگر آثار او در سال 1642 انتشار یافت. ایدۀ اصلی این اثر برای اثبات این است، که اقتدار مطلق دولت یکی از اساسی ترین پیش شرطهای زندگی آسودۀ شهروندان می باشد، که آنها را از خطرات جنگ داخلی محفوظ می دارد. هوبس نه تنها علیه طرفداران پارلمان، بلکه علیه طرفداران کلیسا نیز بود، زیرا مقرارات کلیسا یکی از سرچشمه های جنگ داخلی بود. بر اساس همین اندیشه، هوبس اثر بزرگ خود ر «له ویاثان» را نوشت، که دارای مواضع تند ضد روحانیت بود و در سال 1651 منتشر شد.

در همین سال هوبس بکلی از حزب پادشاهی جدا شد، به لندن بازگشت و به همکاری با کرامول پرداخت. هوبس بحث دربارۀ «آزادی وجدان» را علیه کاردینال برامهال پیش برد.

در سال 1655 کتاب «دربارۀ بدن» و در سال 1658 کتاب «دربارۀ انسان» را منتشر کرد، که دو بخش از سیستم فکری وی بودند.

در شکلگیری سیستم فلسفی هوبس، بحثهای وی با فرانسیس بیکن، آثار گالیله، دکارت، گاسندی(ستاره شناس نامی فرانسوی) و گفتگو با آنها تاثیر بسزایی داشت. در ادامۀ اندیشۀ بیکن، هوبس دانش را قدرت می دانست و فلسفه را از جنبۀ مفید بودن عملی برای «افزایش کیفیت آسایش زندگی» بررسی می کرد. اما در تفاوت از بیکن، هوبس ادراک علمی جامعه را در جای نخست می گذارد، که برای ادراک جنگهای داخلی و چگونگی جلوگیری از آنها به کار می رود.

هوبس برای نخستین بار در تاریخ سیستم کاملی از ماتریالیسم مکانیکی را بنیان نهاد. ماتریالیسم هوبس در تطابق با علوم طبیعی دوران خودش بود. هندسه و مکانیک برای هوبس نمونه های ایدآلی برای اندیشۀ دانشورانه بودند. طبیعت برای هوبس از ترکیب اجسام پشت سر یکدیگر تشکیل شده است، که در بزرگی، موقعیت و حرکت خود متفاوت می باشند. حرکت برای هوبس صرفا مکانیکی است، یعنی درهم آمیختگی، که در آن همه گونه حرکت تعریف می شود.

کیفیتهای احساسی هوبس نه همچون ویژگی خود چیزها، بلکه شکلهای ادراک آنهاست. هوبس گستردگی ویژه بوسیلۀ اجسام و فضا، همچون تجسم را، که ادراک را می سازد، محدود کرد («فاتناسم»)؛ بخش درونی ابژه، جسم و زمان، همانند تجسم (نمونۀ) جنبش سوبژکتیو.

روش هوبس نمایانگر یگانگی مصنوعی رآلیسم و نومینالیسم می باشد: گذار از یکانها به همگان، از دریافت احساسی به ادراک، از دید هوبس بر اساس دریافت نومینالیستی می باشد، که بر طبق آن مفاهیم کلی تنها «نامهای نامها» هستند. هوبس دو روش شناخت تشخیص می دهد: استقراء منطقی مکانیکی، و قیاس امپریکی فیزیکی. حلقۀ واسط بین آموزۀ فیزیکی و سیاست اجتماعی را اخلاق می سازد. اخلاق از شهوت تغییرناپذیر «طبیعت انسان» سرچشمه می گیرد: قوانین طبیعی حفظ خود و برآوردن خواسته های خود. نیکی عنصر کشش و آرزوست، بدی عنصر کراهت و تنفر است.

همه چیز نسبی است: خیرخواهان و فاسدان شرایط دوری و دستیابی به نیکی را فراهم می کنند.

در ادامۀ راه فرانسیس بیکن در مبارزه برای بیرون آوردن فلسفه از زیر نفوذ تئولوژی، هوبس پیشفرضهای خداشناسانۀ بیکن در ماتریالیسم را از میان برداشت، اما سودمندی تئولوژی را برای تاثیر بر تودۀ مردم پذیرفت.

ایده های اساسی توماس هوبس

مسالۀ پیدایش و ماهیت دولت، یکی از مسائل اصلی فلسفۀ هوبس می باشد، که در برابر اندیشمندان سده های 16 و 17 قرار داشت. این دو سده، دو سدۀ شکلگیری دولتهای ملی بودند. در انگلستان، در شرایط انقلاب و جنگ داخلی، این مساله از تندی بسیاری برخوردار بود.

هوبس در اثر خود «دربارۀ بدن» برای دستیابی به پاسخ، به شناخت بدن انسان روی کرد. آنگونه، که پلخانوف در «آنارشیسم و سوسیالیسم» توضیح داده است، این اندیشمندان پاسخ همۀ چیزها را در «طبیعت انسانی» می جستند. از همین روی، هوبس مانند دیگر اندیشمندان دوران خود،هنوز به فهم واقعی علل ماتریالیستی پیشرفت جامعه دست نیافته بود و کوشش داشت حتی پاسخ به مسائل جامعۀ انسانی را از راه «طبیعت انسان» توضیح دهد.

و جالب است اشاره کنیم به اینکه هوبس در برابر توضیح ارسطو-«انسان موجودی اجتماعی است»- می کوشید ثابت کند، که انسان موجودی اجتماعی نیست، زیرا همه را به یکسان دوست ندارد. و این به معنی پس رفت در دانش اجتماعی بود. از دید هوبس، انسان در جامعه به دنبال منافع شخصی خود است، نه منافع همگانی: «همۀ مردم سرگرم چه کاری هستند؟ چه چیزی را لذت به شمار می آورند، اگر بدگویی و تکبر نیست؟ هرکسی می خواهد نقش اول را داشته باشد و بر دیگران ستم کند، همه ادعای نبوغ و دانش دارند و به شمار شنوندگان در سالن، دکتر وجود دارد. همه کوشش دارند نه اینکه با دیگران همزیستی کنند، بلکه می کوشند بر دیگران سلطه داشته باشند و در نتیجه به سوی جنگ می کوشند. جنگ همه بر همه هم اکنون نیز قانون وحشیان است و حالت جنگ تا کنون قانون طبیعی در رابطۀ بین دولتها و اتباع می باشد». از دید هوبس، تجربه نشان داده است، که بین مردم اعتماد وجود ندارد: «هنگامی، که آدم راهی سفر می شود، با خود اسلحه برمی دارد، هنگامی که می خوابد، در را قفل می کند، هنگامی که در خانه است، کشوهای خود را می بندد. چه تصوری از هممیهنان خود داریم، اگر ما مسلح حرکت می کنیم، اگر ما در خود را قفل می کنیم، از فرزندان و خدمتکاران خود، وقتی ما کشوهای خود را می بندیم؟ آیا با این رفتار خود مردم را متهم نمی کنیم، همانگونه، که من آنها را بوسیلۀ اظهارات خود متهم می کنم؟». به گفتۀ هوبس دادگسترانه و نادادگسترانه، نه اصل شایستگی، نه روح و نه بدن نیست. «آنچه را به خود نمی پسندی، به دیگران مپسند»!

تئوری دولت هوبس منطقا از تئوری حق و اخلاق بیرون می تراود. اساس دولت بر کوشش خردگرایانۀ مردم برای حفظ خود و امنیت می باشد. نزد هوبس هدف دولت از بین بردن طبیعت انسان و برقراری نظم می باشد، که در آن مردم خود را در امنیت احساس کنند، و قدرت باید دارای حقوقی باشد:

  1. «شمشیر دادگستری» یعنی حق مجازات کردن.

2.«شمشیر جنگ» یعنی حق اعلام جنگ و صلح. برای همین باید دولت بتواند سپاه داشته باشد و سپاه را از همه نظر تامین کند تا بتواند امنیت را برقرار نماید.

  1. حق دادرسی.
  2. حق قانونگذاری.
  3. حق برقراری قدرت
  4. حق ممنوع کردن آموزشهای زیانبار.

هوبس مخالف تفکیک قوای مقننه و مجریه است و به عقیدۀ وی چنین تفکیکی موجب جنگ داخلی می شود. دولت باید یگانه و مقتدر باشد تا بتواند امنیت را برقرار کند. دولت باید برتر از همه باشد و به هیچ نیرویی تسلیم نشود و حتی برتر از همۀ قوانین باشد. در شکل جمهوری، مجلس مردم همان قدرتی را دارد، که پادشاه در حکومت سلطنتی دارا می باشد.

هوبس سه شکل قدرت دولتی را می شناسد: مونارشی، آریستوکراسی و دموکراسی.

قدرت دولتی می تواند به یک نفر و یا به شورا تعلق داشته باشد.

استبداد و اولیگارشی بخش جدایی ناپذیر قدرت دولتی است.

وظایف دولت: رفاه مردمی، که در صلح هستند، و دفاع در برابر دشمن خارجی.

از نظر اقتصادی، دیدگاه هوبس کلا در له ویاتان توضیح داده شده است، که بطور کلی بر اساس ارزش و پول بنا شده است. این دو مساله توجه ويژۀ اقتصاددانان آن دوره را به خود جلب کرده بودند.

آنچه به «فراوانی مواد» مربوط می شود، این است، که طبیعت آن فراورده ها را محدود می کند، که خداوند معمولا به بشر هدیه می کند، بدون جبران و یا در اثر کار، می فروشند. برای به دست آوردن آنها بشر باید کار و کوشش کند، زیرا غیر از موهبت پروردگار، فراوانی مواد بستگی به کار و کوشش مردم دارد».

هوبس در کتاب «دربارۀ شهروندان» می نویسد: «برای ثروتمند کردن شهروندان به دو چیز نیاز هست: کار و نگهداری. همینطور سومین چیزی، که مفید است، دقیقا، تولید طبیعی زمین و دریاست. چهارمین سرچشمه جنگ است، که گاهی دارایی شهروندان را افزایش می دهد، اما اغلب، جنگ آنرا تنها کاهش می دهد. تنها دو چیز نخست ناگزیر هستند، زیرا حتی دولتهایی، که زمین برای بذر کاشتن ندارند، می توانند تنها از راه بازرگانی و صنعت خوب پیشرفته و ثروتمند شوند».

«ارزش یا بهای بشر، همانند دیگر چیزها، بهای آن است، یعنی ارزش همانقدر است، که سودمند بوده و نتیجۀ سودمندی را می تواند به دست دهد».

«کار بشر کالاست، که همانند هر چیز دیگری می توانند با پول مبادله شود و دولتهایی بوده اند، که زمینی را، که تنها برای زیستن لازم بود داشتند، با اینهمه نه تنها نیروهای خودشان را حفظ کردند، بلکه بخشی از آنرا بوسیلۀ زحمتی، که روی بازرگانی بین ناحیه های گوناگون کشیدند، و بخشی دیگر را بوسیلۀ فروش فراورده های مانوفاکتور به دست آمده از مواد خامی، که از نواحی دیگر وارد می کردند، افزایش دادند».

همین مساله را شاگرد هوبس، تیه ری در کتاب خود «اسب آبی» تکرار کرده بود، که بصورت گفتگوی بین دو نفر دربارۀ دلایل جنگ داخلی و دیگر مسائل پدید آمده در دولت نوشته شده است:

-«در صورت پدید آمدن شورش به بهانۀ فشار« بیشتر پایتخت طرفدار شورشیها خواهد شد، زیرا فشار معمولا بوسیلۀ مالیات صورت می گیرد و شهروندان، یعنی بازرگانان، که بصورت حرفه ای سرگرم سود شخصی هستند، بطور طبیعی دشمن مالیات زاده شده اند، بگونه ای، که همۀ غرورشان در این است، که بوسیلۀ هنر خرید و فروش، بگونه ای بیکران ثروتمند شوند».

-«اما می گویند از همۀ پیشه ها برای جامعه سودمندتر است، زیرا بازرگانان به مردم فقیر کار می دهند.

-«یعنی اینکه آنها مردم فقیر را وادار می کنند زحمت خودشان را به بهایی، که بوسیلۀ خود آن بازرگانان تعیین می شود، بفروشند، بطوریکه معمولا این فقرا می توانند دستمزد بهتری در کارگاه در برادنیل دریافت کنند تا بوسیلۀ ریسندگی، پارچه بافی و یا کارهایی مانند این، که بوسیلۀ آنها انجام می شوند، تنها وسیله ای، که آنها می توانند کمی به خودشان کمک کنند، بوسیلۀ کار بی مبالات خودشان، که باعث سرافکندگی مانوفاکتورهای ماست».

 

  1. دولت چیست؟ ويژگی و کارکرد آن

 

1.چرا دولت پدید می آید؟

حالت طبیعی و حالت قانونی

هوبس: از نظر چگونگی طبیعی خود، انسان کوشش دارد بیشترین خرسندی را به دست آورد. در نبود دولت، هیچ مقرراتی وجود ندارد، که آدم را محدود کند. و همین موقعیتی را پیش می آورد، که هوبس آنرا «جنگ همه با همه» می نامد. هوبس مخالف کسانی است، که می پندارندد انسان بر اساس طبیعت خود، خواهان زندگی صلح آمیز است و مانند موریانه و زنبور می تواند بدون دولت در صلح و همزیستی زندگی کند. زیرا مردم همواره در رقابت با یکدیگر هستند و خواهان به دست آوردن برتری. همین آنها را به حسادت و تنفر می کشاند.

  1. برای موریانه ها و زنبورها رفاه همگانی، رفاه فردی نیز هست، اما برای بشر رفاه خانواده در برابر رفاه اجتماعی قرار دارد.
  2. جانوران خود را خردمندتر از دیگران نمی پندارند، اما در بین آدمها بسیاری هستند، که خودشان را خردمندتر از دیگران می پندارند و می خواهند رهبری و برتری داشته باشند.
  3. تفاهم بین جانوران بوسیلۀ طبیعت وجود دارد، اما بین آدمها از راه توافق به وجود می آید. برای آنکه این توافق طولانی تر شود، به قدرت همگانی نیاز هست و این دولت است، که قدرت بر همگان را دارا می باشد.

از سویی دیگر، بشر بطور غریزی به دنبال از بین بردن تشنج است تا بتواند زندگی خودش را نجات دهد.

 

2-قرارداد اجتماعی

 

نگهداری نظم و امنیت تنها از راه تمرکز قدرت در دست یک تن و یا یک مجلس دستیافتنی است، تا آنکه ارادۀ همه به ارادۀ یگانه تبدیل شود.

قدرت از دید هوبس به هر شکلی از دولت، همیشه قدرت مطلق است. تفکیک قدرت، یعنی نابودی قدرت، زیرا مراکز گوناگون قدرت به سوی به دست آوردن برتری بر دیگر مراکز قدرت حرکت خواهند کرد و جنگ بین آنها پیش خواهد آمد. قدرت مطلق و بدون مرز برای هوبس، گرچه به استبداد می انجامد، بر آنارشیسم برتری دارد.

حقوق و وظایف قدرت مطلقه

در آثار هوبس از «وظایف حاکم مطلق» سخن رفته است و همۀ آن وظایف برای آسایش و رفاه مردم هستند، که بالاترین قانون می باشند، زیرا حکومت برای مردم است، نه برای حاکم. اما هوبس هیچ تضمینی نمی دهد، که حاکم از قوانین به سود خودش بهره برداری نکند.

همه چیز به ارادۀ نیک حاکم مطلق بستگی دارد:

  1. شهروندان حق تغییر شکل حکومت را ندارند.
  2. قدرت حکومتی از دست دادندی نیست.

3.هیچکس حق اعتراض ندارد.

  1. هیچکس حق اعتراض به نمایندگان برگزیدۀ حاکم مطلق را ندارد.
  2. حاکمان را نمی توان استیضاح یا محاکمه کرد.
  3. حاکم مطق تشخیص می دهد چه چیزی به سود مردم و حکومت است.
  4. مقراراتی، که وضع می شوند تغییرناپذیرند و هرکس خواهد دانست، که چه مالکیتی را دارا خواهد بود.
  5. حاکم مطلق قدرت دادگستری را نیز دارا می باشد.
  6. حاکم مطلق حق اعلام جنگ یا صلح را دارد.
  7. حاکم مطلق حق گزینش شورا و وزیران را دارد.

 

وظایف حاکم مطلق

 

  1. وضع کردن قوانین و در نظر گرفتن سودمندی آنها برای مردم.
  2. همۀ حقوق بالا را باید داشته باشد و نمی تواند از هیچکدام چشمپوشی کند.
  3. مالیات را به تساوی تقسیم کند.
  4. اگر کسانی نتوانند وظایفشان را انجام دهند از حقوقشان محروم می شوند.
  5. وضع قوانین خوب و تنبیه سرکشان و جایزه به شایستگان.
  6. تعیین دستمزدها.

آزادی یعنی نبودن مقاومت. شهروندان تنها آزادند وظایف و حقوق پیشنهاد شده را بپذیرند.

بهترین حکومت نوع حکومت پادشاهی است.

اسپینوزا از همین نتیجه ها استفاده کرد و کتاب خودش «هدف خود دولت است» را نوشت.

اما هوبس حق دیگری برای شهروندان قائل می شود-حق شورش. و این حق هنگامی قابل اجراست، که حاکم مطلق یا از قوانین طبیعی کوتاهی کند، و یا مقاومت در برابر تهاجم خارجی را سازمان ندهد.

نزد هوبس دولت شباهت به بدن انسان دارد: روح- حاکم مطلق، چشمها-ماموران مخفی.

در دورۀ هوبس دیدگاه اندیشمندان بر اساس پیشرفت دانش آنزمان، مکانیکی بود، و از هوبس به بعد دانشمندان دولت را به ماشین تشبیه کردند.

فرق میان هوبس و جان لاک

سیاست، دولت، حقوق، قانونگذاری موضوع پژوهش دانشهای انسانی (حقوق، فلسفه، جامعه شناسی، سیاست، اخلاق و …) می باشد.

انقلاب بورژوایی سدۀ 17 انگلستان ضربه ای بر فئودالیسم وارد کرد. این انقلاب چند دهه پس از انقلاب بورژوایی هلند روی داد.

ویژگیهای انقلاب انگلستان: بورژوازی شهری در اتحاد با اشراف قرار داشت و خرده بورژوازی شهری و دهقانان را به دنبال داشت. تودۀ زحمتکشان عامل مهمی در این انقلاب بود. هر گروهی برنامۀ سیاسی خود را دنبال می کرد. دین در همۀ گروهها عامل مشترکی بود و همه از انجیل برای بیان مقاصد خود استفاده می کردند، تا تودۀ مردم را به دنبال خودشان بکشند.

بورژوازی انگلستان رفرمهای کالوین را تکرار کرد.

پرسویتریانها شاخۀ راست بورژوازی (بازرگانان بزرگ،بانکداران لندن، بورژوازی روستا)، بورژوازی متوسط و جنتری های گردآمده به دور حزب ایندیپندنت.

لِوِلِرها یا خرده بورژوازی شهرها، از این دسته دیگرها منشعب شدند، که جناح چپ انقلابی نمایندۀ تهیدستان شهر و روستا بودند.

ضدانقلابیان نمایندگان فئودالیسم و خواهان نظام سلطنتی مطلقه با حقوق کلیسا بودند و برای تبلیغ به طبیعت خدایی قدرت مطلقه دست می یازیدند.

در سال 1688 کودتای دولتی روی داد. پادشاه ژاکوب دوم استیوارت، که سلطنت مطلقه نداشت، به خارج فرار کرد و ویلهلم اورلئان به جای وی بر تخت نشست و قول داد نمایندگان بورژوازی و فئودالهای بورژوا شونده را در کارهای دولتی دخالت دهد.

جان لاک (1704-1632) ایدئولوگ سازش اجتماعی بود. کتاب وی «دو جاده دربارۀ ادارۀ دولت» در سال 1690 نوشته شد.

جان لاک در تفاوت از تز هوبس-«جنگ همه با همه»- نخستین سرچشمۀ آزادی را برابری طبیعی می دانست. لاک هدف اصلی دولت را دفاع از حقوق طبیعی مردم، حق زندگی، آزادی و مالکیت به شمار می آورد.

بدین ترتیب لاک از فلسفۀ هوبس دور شد.

هوبس-قدرت مطلقۀ دولت بر شهروندان

لاک-مردم تنها بخشی از آزادی طبیعی خود را به دولت می دهند، و دولت موظف است حقوق طبیعی شهروندان را بر مالکیت، زندگی و آزادی تضمین کند. هرچه انسان بیشتر حق داشته باشد، وظایفش نیز بیشتر خواهند شد.

دولت از دید جان لاک

دولت مجموعه ای از مردم است، که در یک هدف مشترک شده اند و آن قوانین عمومی و نهاد دادگستری برای رسیدگی به دعواهای بین مردم است.

دولت از همۀ انواع جامعه ها (خانواده، دارایی و املاک) این فرق را دارد، که سیاسی است، یعنی حق قانونگذاری برای حفظ زندگی، مالکیت و آزادی مردم را دارد.

جان لاک سه عنصر را برای سیستم دولتی می شناسد: دمکراسی، اولیگارشی و مونارشی.

حکومت مطلقۀ سلطنتی به هیچوجه از سوی جان لاک یاداوری نمی شود.

جان لاک بخوبی می داند، که هیچ حکومتی بطور مطلق و برای همیشه مناسب نیست و هنگامیکه حکومتگران حقوق مردم را پایمال می کنند، برای مردم کاری نمی ماند جز «دست به آسمان برداشتن» و «به شورش برخاستن».

منابع

 

Политология. под редакцией Марченко М.Н.-м. 1999 Зерцало.

Теория государства и права. под ред.Марченко м. 1999 Зерцало

философский инциклопедический словарю редю Прохоров 1989.

история политических и прововых учений. ред. Нерсесянца В.С.-М.1994.

история политических и прововых учений. Средние века и возрожденния.М.наука 1986.

Локк дж. О государственном правленийю изб. филослф. произведения в 2-х т- М. 1960.

Соколов В.В. Еаропейская философия 15-17 вв. М. 1984.

Мееровский Б.В. Гоббс. М.1975.

Гвоздолений В.А. Основы философии. Этапы развития и современные проблемы. История западной философской мысли. М.1993

Зоркин В.Дю Политическое и правовое учение Томаса Гоббса. Сщветское государство и право. № 26. 1989.