جنبش کارگری و مزدبگیران دیدگاه ها سوسیال دموکراسی

سوسیال-دمکراسی و جنبش کارگران

فرزین خوشچین

سوسیال-دمکراسی و جنبش کارگران

یکی از مهمترین پرسشها، چگونگی پیوند میان حزب سوسیال-دمکرات و سندیکاهای کارگری بوده است. از آنجائیکه هدف سندیکا و اتحادیۀ کارگری دستیابی به حقوق صنفی می باشد، جنبش کارگری سندیکایی نمی تواند خودش را تنها به کارگرانی وابسته و محدود کند، که سوسیالیست و کمونیست هستند.  8 ساعت کار روزانه، دریافت دستمزد مناسب و برابر برای کار برابر، بیمه، حق بازنشستگی، مرخصی سالیانه و غیره از هدفهایی بوده اند، که شامل حال همۀ کارگران و مزدبگیران می باشند، بدون وابستگی زبانی، قومی، دینی و ایدئولوژیک؛ همۀ کارگران و مزدبگیران می بایست دستمزدی دریافت کنند، که پاسخگوی نیازهای خود و خانواده شان باشد. بنا بر این، فعالیت سندیکایی، فعالیتی دمکراتیک همگانی است، که هیچگونه وابستگی حزبی و سیاسی ویژه ای نمی بایستی داشته باشد، همانگونه، که حقوق بشر برای همۀ مردمان و بدون وابستگی نژادی، زبانی، دینی و سیاسی می باشد. با آنکه هر فعال سندیکایی می تواند دارای گرایش و یا وابستگی حزبی و سوسیالیستی باشد، اما سندیکا و اتحادیه نمی تواند شعبه ای از حزب و یا گرایش ویژه ای باشد، گرچه فعالیت سندیکایی، از نظر دیدگاه ریشه ای، دیدگاهی طبقاتی و سوسیالیستی است. با اینهمه، لنینیستها کوشیده اند سندیکا را وابسته به حزب و یا شعبه ای از حزب کمونیست قلمداد کنند! لنین و بلشویکها در این دو میدان، دقیقاً برعکس رفتار کرده اند و لنینیستها نیز همین رفتار را به ارث برده اند؛ در برخورد با فعالیت حزبی، سندیکایی رفتار کرده اند، و در برخورد با فعالیت سندیکایی، حزبی رفتار کرده اند. نمی توان درهای حزب را بر هرگونه ایدئولوژی گشود و از این راه مدعی «دمکراسی فراگیر» بود. چنین سیاستی را حزب توده از لنین و بلشویسم به ارث برده بود. در میان بلشویکها خداسازان، طرفداران دین پنجم، امپریوکریتیسیستهایی مانند باگدانوف، لوناچارسکی، ماکسیم گورکی و …. وجود داشتند و همین ناروشنی دیدگاه فلسفی و جهانبینی التقاطی زمینه ای را برای  فساد حزبی فراهم آورد. از سویی دیگر، لنین و بلشویکها تلاش داشتند سندیکاها و اتحادیه های کارگری را شعبه ای از حزب قلمداد نموده و همۀ اعضای آنها را کمونیست و وابسته به سوسیال-دمکراسی نمایند. اینگونه برخورد به سندیکا، پویایی و دمکراسی درونی جنبش کارگری را از میان می برد و آنرا به بخش گوش به فرمان کمیتۀ مرکزی حزب «بلشویک» تبدیل می کند، در صورتیکه، جنبش کارگری مستقل و نیرومندی، که دارای سندیکای مستقل می باشد، می تواند و باید همانند رسانه های مستقل و آزاد باشد و از سیاستهای نادرست و فساد احتمالی در همۀ حزبها انتقاد کند. و این می تواند وزنه ای باشد برای فشار آوردن به سیاستهای حزب ها در زمان انتخابات آزاد برای برپایی دولت نوین.

سوسیال-دمکراسی اگر در راستای منافع طبقۀ کارگر و زحمتکشان جامعه گام برمی دارد، به چارمیخه کردن سندیکاها و به اسارت گرفتن تشکیلات کارگری نیازی ندارد. مشکل از زمانی آغاز می شود، که سیاستهای نادرست و رفتارهای ناپسند رهبران حزب و سندیکا، نیاز به لشگری هوراکش داشته باشند. اما سندیکای مستقل، همانند رسانه های مستقل و آزاد، سوپاپ اطمینانی برای پایداری دمکراسی و پویایی جامعه می باشد.

گذشته از لنینیستها، حزب سوسیال-دمکرات سوئد نیز، که تاریخ خود-ویژه ای در شیوۀ برپایی حزب و اتحادیۀ کارگری دارد، در انشعاب سال 1917 «حزب نوینی به نام حزب چپ سوسیال-دمکرات» را زایید، که لنینیست بود و خودش نیز رفته-رفته از لنینیسم فاصله گرفت. با اینهمه، همکاری تنگاتنگ اتحادیۀ کارگران سوئد و سوسیال-دمکراتها، که زمینۀ مهمی برای دستاوردهای مدل سوئدی اقتصادی-اجتماعی بوده است، اینک، بویژه پس از دوران اولوف پالمه و چرخش به راست با سر کار آمدن اینگوار کارلسون، هرچه بیشتر در فساد و سوءاستفاده های مالی رهبران اتحادیۀ کارگران و سوسیال-دمکراتها بازتاب می یابد.

پس از ترور اولوف پالمه، بارها و بارها شاهد لفت و لیس های سران اتحادیۀ کارگران و خوشگذرانیهای سوسیال-دمکراتها با هزینۀ اتحادیۀ کارگران و … بوده ایم.

در ژانویۀ امسال (2022)، انشعاب در اتحادیۀ کارگران سوئد، سندیکای نوینی را به نام «کارپذیران» به جامعۀ سوئد معرفی کرده است، که به گفتۀ ریکارد داهلین، رهبر این انشعاب، قرار است هیچگونه وابستگی حزبی ویژه ای نداشته باشد، و همچنین به جای حدود 600 کرون در ماه، تنها 200 کرون حق عضویت از اعضای خودش دریافت نموده و خدمات بهتری را به اعضای خودش بدهد. بدینسان، اعتراض علیه وابستگی حزبی اجباری به حزب سوسیال-دمکراتها و تامین هزینه های سنگین و سوءاستفاده های بزرگ مالی سوسیال-دمکراتها، به برپایی این سندیکای نوین انجامیده است. این بویژه در زمان کنونی از اهمیت برخوردار است، زیرا اتحادیۀ کارگران سوئد اعلام داشته است، که در انتخابات پیش رو در سپتامبر، قصد دارد  60 میلیون کرون از جیب اتحادیه برای حزب سوسیال-دمکرات هزینه کند. و این در حالی است، که  تنها 20% از اعضای اتحادیۀ کارگران از حزب سوسیال-دمکرات پشتیبانی می کنند و در نتیجۀ فساد مالی سران حزب سوسیال-دمکرات و اتحادیۀ کارگران، بسیاری از اعضای اتحادیۀ کارگران در انتخابات به حزبهای دیگر، حتی به دست راستی های افراطی رای می دهند. بنا بر این، پرداخت چنین هزینه ای از جیب اتحادیه، به هیچ حزبی درست نیست. با اینهمه، وزیر بازرگانی دولت تک حزبی کنونی سوسیال-دمکرات کارل-پتر توروالدسون، و نخست وزیر فعلی ماگدالنا آندرشون مستقیما از سوی اتحادیۀ کارگران به این سمتها برگزیده شده اند، همانگونه، که  نخست وزیر پیشین، استفان لوفوِن، کارگر جوشکار سابق، با کمک اتحادیۀ کارگران به رهبری حزب سوسیال-دمکرات رسیده بود. در نگاه نخست، برگزیده شدن از سوی اتحادیۀ کارگری به رهبری حزب و تشکیل کابینۀ دولت، می تواند و باید دستاورد بسیار مهم و بزرگی در تاریخ جنبش کارگری و سوسیال-دمکراسی به شمار آید. اما مشکل در اینجاست، که اینگونه رهبران از دانش بسنده برای ادارۀ امور برخوردار نیستند و تنها ناکارامدی و فساد بیشتر را دامن می زنند، در حالیکه بگونه ای ناخوداگاه، چنین گزینشهایی یاداور رهبران کارگری سوسیال-دمکرات و استخوانداری همچون آگوست ببل آلمانی می باشند، که بدبختانه مقایسه ای نادرست و نابجا می باشد، بویژه اینکه ضعف تئوریک در ردۀ بالای حزب سوسیال-دمکرات سوئد از زمان اینگوار کارلسون پدیدار شده بود.