دیدگاه ها مقالات شما

سکولاریسم- جدایی دین از دولت، یا از سیاست

فرزین خوشچین

سکولاریسم- جدایی دین از دولت، یا از سیاست

امروزه بسیاری از فعالان سیاسی طرفدار یکی از دو برخورد، سکولاریسم و لائیسیته، با دین هستند. لائیسیته می خواهد دین آزاد باشد در سیاست دخالت کند، اما در دولت حق دخالت نداشته باشد؛ یعنی در واقع، پنداشتی بی پایه را دنبال می کند، زیرا چگونه ممکن است دین در سیاست دخالت کند، اما در دولت دخالت نکند؟ برعکس، سکولاریسم از همان آغاز و سرچشمه با دخالت دین در امور دنیوی مخالف است و بنا را بر جلوگیری از دخالت دین در سیاست می گذارد.

توضیح ساده و روشن فرق میان «دخالت نکردن دین در دولت و آزاد بودن در دخالت در سیاست»، و «دخالت نکردن دین در سیاست» این است، که اگر دین آزاد باشد در سیاست دخالت کند، می تواند با گنجاندن مواد دینی و تبلیغات خرافی در لا به لای همۀ کتب درسی و همۀ سوراخ-سمبه های آموزش و پرورش دخالت کند، می تواند قوانین شرع انور را همزمان با قوانین عرف در دادگستری دارای اعتبار برابر بداند و در هرجا، که قوانین عرف از کارایی برخوردار نباشند، مثلا در روستاهای دور افتاده، قوانین شرع را جاری نماید، همانگونه، که در قوانین مشروطه، در نظام پادشاهی، این سوراخ در دادگستری وجود داشت! از این هم بدتر، لائیسیته، که می خواهد دین در سیاست آزاد باشد، دست دین را در تشکیل حزب دینی باز می گذارد. این بدین معنی خواهد بود، که حزبهایی به نام حزب الله، سازمان مجاهدین خلق، هیات موتلفۀ اسلامی، حزب فاطمیون، حزب داعش، طالبان و …. هم می توانند تشکیل شوند. چنین حزبهایی هم حق خواهند داشت نماینده داشته باشند و وارد پارلمان شوند، می توانند در شهرداریها، شوراهای شهر و روستا شرکت نموده و اختیار برخی نواحی را در دست بگیرند، می توانند در سندیکاها و اتحادیه ها وارد شوند و سیاست صنفی را بر اساس قوانین دین اداره کنند! از این هم خطرناکتر، این است، که چنین احزابی می توانند در گذراندن لایحه های قانونی در مجلس نظارت داشته و همچنین حتی در انتخابات شرکت نموده و برای تشکیل دولت هم اقدام کنند. یعنی «لائیسیته» می خواهد دین از در پشتی وارد شود و بگونه ای خزنده و ریشه ای در جامعه نفوذ پایدارتری داشته باشد. و این بسیار خطرناک است!

سکولاریسم می گوید: امور دنیوی را باید با تکیه بر دانش بشری اداره نمود و دین حق دخالت در امور دنیوی را ندارد. از اینجاست، که دین حق دخالت در سیاست را ندارد؛ دین نمی تواند حزب تشکیل دهد، نمی تواند در شوراهای شهر و روستا، در سندیکاها، در دادگستری، اقتصاد، آموزش و پرورش، ورزش، بهداشت و …. دخالت داشته باشد. بنا بر این، دین حق دخالت در پارلمان و دولت را هم ندارد.

اگر با توجه به تجربۀ بسیار گرانبها و سختی، که در این 43 ساله داشته ایم، از فهم و درک این فرق غافل شویم، فاجعه ای بدتر از جمهوری اسلامی در انتظارمان خواهد بود، بگونه ای، که همۀ دینها با گرایشهای افراطی گوناگون خود آزاد خواهند بود حزب داشته باشند، در پارلمان نماینده داشته باشند، هزاران بدبختی دیگر را بر جامعۀ ایران تحمیل کنند و از این راه، سرتاسر کشورهای خاورمیانه و … هرگز به حقوق شهروندی و دمکراسی دسترسی نخواهند داشت و همواره آتش جنگها و شورشهای گوناگون جوامع ما را تهدید خواهد کرد. اما، اگر ما بتوانیم دین را به حوزۀ امور شخصی و خصوصی شهروندان برانیم، خواهیم توانست با تکیه بر سکولاریسم، حقوق شهروندی، دمکراسی و رفاه اجتماعی را پایه ریزی نماییم و به عدالت اجتماعی برسیم. از این راه ایران، افغانستان، پاکستان، ترکیه، کشورهای آسیای میانه، عراق و دیگر کشورهای عربی تا آفریقا و از آنسو تا اندونزی به سکولاریسم و آزادیهای سیاسی دست خواهند یافت. این را می توانیم «ماموریت تاریخی» ایران بنامیم؛ همانگونه، که آغاز «انقلاب اسلامی» و برآیند خمینی زلزله ای شد برای همۀ جهان اسلام تا موج فاناتیسم اسلامی این کشورها را در خود فرو ببرد، همانگونه نیز رهایی ایران از چنگال اسلام و دخالت دین در سیاست، می تواند سرآغازی باشد برای رهایی جمعیت عظیمی از مردم جهان از چنگال فاناتیسم و پی ریزی زندگی آسوده و رفاه اجتماعی.

 

حزب سوسیال-دمکرات، سکولار است

یکی از سیاستهای غلط لنین و بلشویسم آزاد گذاردن گرایشهای مذهبی در حزب بلشویک بود؛  گرایشهایی همچون خداسازان، طرفداران دین پنجم، امپریوکریتیسیسم و … با نمایندگانش-باگدانوف، لووناچارسکی، مِرِژکوفسکی، ماکسیم گورکی و ….، که در حزب بلشویک عضو بوده و به وزارت و …. هم رسیده بودند.

حزب توده دقیقا از همین الگو پیروی کرده و نخستین دیر اول خودش را سلیمان میرزا اسکندری برگزیده بود، که افتخارش این بود، که همراه خمینی به سفر حج رفته است! حزب توده سالها تبلیغ می کرد، که نه تنها مارکسیست نیست، بلکه طرفدار پر و پا قرص «مذهب حنیفۀ اسلام ناب محمدی» می باشد. بسیاری از توده ایها، حتی در کادرهای بالای حزب، دیدگاه ماتریالیستی و آتئیسم را قبول نداشتند. برای همین بود، که با جمهوری اسلامی بآسانی همکاری می کرده اند، زیرا معتقد بودند «میان سوسیالیسم و اسلام تفاوت ماهوی وجود ندارد» و ظهور اسلام را «انقلاب محمدی» می نامیدند!

برخی از فعالان سیاسی بسیار قدیمی، که اتفاقاً هم «توده ای» نیستند، به همین گرایش آلوده می باشند و حتی بگونه ای ریشه ای، این را برای خودشان توجیه و فرموله کرده اند، که «حزب سوسیال-دمکرات (و یا به گفتۀ ایشان، «حزب کمونیست»، می بایست «حزب اکثریت جامعه» باشد! بنا بر این، عضویت نمایندگان دین در حزب کمونیست، سیاست درستی (؟) است. نتیجه این می شود، که حزب ایشان، تبدیل به مسجد خواهد شد. چنین دیدگاهی سخن مارکس را بگونه ای ملانقطی می فهمد و تلاش دارد «حزب اکثریت عظیم جامعه» را از راه پر کردن اعضای بیشمار در درون خودش بنا کند! این نگرش نمی تواند بفهمد، که نیازی نیست بگونه ای مکانیکی هرکس را به عضویت حزب سوسیالیست بپذیریم، بلکه حزب سوسیالیست می بایست دارای چنان سیاستها و برنامه هایی باشد، که «اکثریت عظیم جامعه» آن سیاستها و برنامه ها را در همخوانی با منافع خودشان ببینند و هنگام انتخابات آزاد، به سیاستها و برنامه های سوسیالیستها رای بدهند. به جای آنکه به دنبال گردآوردن سیاهی لشگر باشیم، بهتر است به فکر ارتقاء کیفیت حزبمان باشیم. حزب می تواند از اعضای کمتر، اما سازمانیافته تر و کارشناس تر برخوردار باشد، که در کمیته ها و یا بخشهای ویژه ای مانند اقتصاد، جامعه شناسی، تاریخ، فلسفه، ادبیات، روانشناسی، اکولوژی، بهداشت و … فعال بوده و برای از میان برداشتن مشکلات جامعه، فعالیتی کارشناسانه و سودمند داشته باشند. بنا بر این، نمی بایست شمار بیشتر اعضای احزاب رقیب، ما را نگران دوران انتخابات و نفوذ در میان توده ها بنماید. سوسیال-دمکراتها پوپولیست نیستند. نفوذ و پذیرفته شدن در میان مردم، از سیاستها و برنامه هایی به دست می آید، که مطابق با خواسته ها و نیازمندیهای مردم باشند. از سویی دیگر، مردم به حزبی اعتماد خواهند کرد، که اعضایش از سلامت اخلاقی و صداقت برخوردار باشند، برای دوستان و خویشاوندان خودشان پارتی بازی نکنند، دروغ و رشوه خواری، لفت و لیس و اختلاس در میان اعضای حزب وجود نداشته باشد، اعضای حزب به دنبال پست و مقام و دستمزدها و مزایای کلان و سوء استفاده از موقعیت اجتماعی نباشند، نمایندگان حزب در پارلمان، آدمهای سالم و صادقی باشند. چنین حزبی حتما در میان مردم از اعتبار و نفوذ بسیار برخوردار خواهد شد. اتوریته از اینجا به دست می آید.

 نمایندگان گرایش «آزاد شمردن دخالت دین در سیاست» بطور مکانیکی از الگوی احزاب اروپا تقلید می کنند و می پندارند، اگر در اروپا احزاب «دمکرات مسیحی» وجود دارند، در ایران نیز می بایست احزاب دینی وجود داشته و در پارلمان نماینده داشته باشند! چنین گرایشی برای آنکه خود را طرفدار واقعی و پرو پا قرص «دمکراسی» نشان بدهد، یکباره داغ می کند، جوش می اورد و اظهار می دارد: «حزب خمینیستی هم باید تشکیل شود»! بدینسان، داعش، بوکو حرام، حزب الله، طالبان و … هم در چنین دیدگاهی مطابق با «سکولاریسم» می باشند! جل الخالق! دنباله روندگان چنین گرایشی نمی توانند این موضوع را دریابند، که برپایی احزاب دمکرات-مسیحی در اروپا از پیشزمینۀ تاریخی ویژه ای برخوردار بوده است، و نمی توان هر چیزی را از اروپا کپی برداری نمود و بطور مکانیکی در ایران و کشورهای دیگر پیاده نمود. وانگهی، با توجه به تجربۀ جمهوری اسلامی، ما به آخوندها و دین «بدهکاری تاریخی» خودمان را پرداخته ایم و دیگر نیازی نیست برای هزارمین بار از همان سوراخ گزیده شویم.

چنین دیدگاهی حتی می پندارد، سکولاریسم در آمریکا بدینصورت است، که روی پولهایشان نوشته اند:

In God we trust!

 بدینسان، گویا ما هم باید روی اسکناسهای خودمان بنویسیم: «توکلت علی الله»! غافل از اینکه نوشتن عبارت «ما به خدا اتکاء می کنیم»، نه تنها هیچ پیوندی با سکولاریسم ندارد، بلکه این دخالت آشکار دین در اقتصاد سیاسی است، این «کلاه شرعی» است برای گول زدن اذهان توده ها؛ یعنی اینکه، اگر دستمزد کارگران کم است، به جایش این پول برکت دارد، زیرا «ما به خدا اتکاء می کنیم»! به همین سادگی!

در کوتاه سخن،  آن دسته از فعالان چپ ما، که هنوز «سکولاریسم» را نمی شناسند، نمی توانند خطر نفوذ دین در نهادهای اداری جامعه را دریابند. سکولاریسم، یعنی ادارۀ امور دنیوی جامعه با تکیه بر دانش بشری. بنا بر این، سکولاریسم یعنی؛ عدم دخالت دین در دادگستری، اقتصاد، بهداشت، ورزش، اموزش و پرورش و …