آرمان گرایی یا خیانت ؟
اینجا طرف صحبتم عناصری نیستند که به نوعی به رژیم وصل میباشند، بلکه با کسانی و یا احزابی است که کماکان صادق ولی ناخواسته در زمین رژیم اسلامی بازی میکنند، آنهم به دلیل توهمی است که گمان دارند که میتوانند آلترناتیوی بلامنازع در مقابل رژیم قرار بگیرند و بجای اینکه در یک همسوئی با دیگر مخالفان رژیم باشند ، همچنان بر طبل خودمحوری و درون گرایی میکوبند تا مبادا برچسبی نثارشان بنمایند.
داستان افراد رادیکال و درونگرا چه در باورهای مذهبی و یا سیاسی که به آرمانهای قبلی خود پشت میکنند تازه گی ندارد. این افراد از نگاه مذهب گرایان مرتد خوانده میشوند که چه بسا فرمان به قتلشان هم بدهند، و اگر در یک حزب سیاسی باشد به آنها برچسب خائن میزنند.
ممکن است گفته شود، تغییر جهت دادن امری است عادی و همانطور که شاهدیم هر روز عدهای از چپ به راست یا بالعکس در رفت و آمدند و چه اشکالی میتواند داشته باشد؟ چون انسان قابل تغییر است و یک رهبر سیاسی هم به عنوان یک انسان از آن حق میتواند برخوردار باشد، اما تفاوتش با یک انسان معمولی در اینست که این رهبر سیاسی با پیوستن به رقیب سیاسی میتواند به نوعی به محکم تر کردن موضع آنها نسبت به حزب قبلی اش کمک کرده و همزمان میتواند باعث ایجاد عدم تعادل روحی برای حزب قبلی اش باشد. اینجاست که این سوأل پیش میآید که آیا این دلیل بسیار با اهمیت تر از مصالح مردم است؟
به نظر نگارنده، هر نیروی سوسیالیستی، چه فردی و یا چه گروهی حق دارد که اگر منافع ملی و مردمی در میان باشد به خاطر آنها سازش بنماید و بار هر نوع مسئولیتی را به گردن بگیرد و در یک بزنگاه تاریخی و به خاطر همان مصالحی که گفتیم مجبور به سازش شود ، آیا میبایست در این شرایط به او برچسب خیانت را زد؟
در نتیجه بخشی از سیاسیون با ترس از اینگونه انگ ها ترجیح میدهند در همان حال و هوای درون حزبی بمانند و بجای کار سیاسی در همان کلوپی که درست کرده اند به بازی سیاسی بپردازند، چون این دومی بمراتب کم هزینه تر از اولی است.
البته ما نمی توانیم بدنبال هدف و انگیزه ای باشیم که جنبه ایده آلیسم و خیالپردازانه داشته و آنرا دنبال نماییم، ایجاد یک جبهه واحد منوط به از خود گذشتگی و شفافیت در گفتار و عمل و همچنین در عدم خود محور بینی است، زمانیکه صحبت از اتحاد با حفظ هویت میکنیم یعنی اینکه، اگر خط و مشی کسی یا گروهی با ما همخوانی ندارد و فقط به صرف اینکه جمهوری خواه و دمکرات و لائیک است، میتواند یا میتوانیم با هم همراه شویم، حفظ هویتی را که از آن صحبت میکنیم به صراحت و روشنی تعریفش را دارد، ما نمی توانیم از کسانی که به ما ملحق میشوند امتحان ایده لوژی بگیریم که حتمن تمامی زوایای فکرشان با ما یکی باشد، اگر شرط همراهی و همکاری همان اصول اولیه دمکراسی است که در آن فرد گرایی جایی ندارد دیگر کنکاش در گذشته دیگران را چکار؟ ما مخالفین رژیم به یک خانه تکانی در نوع نگاهمان نسبت به دیگران در همه زمینه ها نیازمندیم ، اشتباهی را که چهار دهه است مخالفان رژیم تکرار میکنند اینکه عدم موفقیت خود را در دیگران می بینند، چیزی که رژیم اسلامی از ابتدای روی کار آمدنش در آن سرمایه گذاری کرده ، ماندن در این تفکر به مانند جمع شدن در زیر سقفی است که موریانه آنرا زده باشد .
آلبرت کامو میگوید: “در نهایت بشر، کاملا گناهکار نیست، تاریخ را او شروع نکرده، کاملا هم بی گناه نیست، چون آنرا ادامه داده است.”
دیگر فقر و فلاکت نای و توانی برای مردم نگذاشته، نیمی از وطن هم فاصله زیادی با خاکستر شدن ندارد، آنوقت بعضی احزاب یا افراد هنوز در فکر آنند که با که بسازند؟
“فقر آفت یک طبقه نیست، بلای یک جامعه است. فقر رنج یک فقیر نیست، ویرانی یک اجتماع است”.(ویکتور هوگو)
با این وجود هنوز بر آنم که باید “ ماند برای ساختن و نه ساختن برای ماندن”
آن نخل ناخلف که تبر شد ز ما نبود
ما را اگر زمانه شکند ساز میشویم
ایران و مردمانمان را دریابیم.
داود احمدلو، ۵ فوریه ۲۰۲۱