لنینیسم به زبان ساده
فرزین خوشچین
لنینیسم، مارکسیسم نیست!
بیشترین شمار فعالان چپ را لنینیستها تشکیل می دهد، اما آیا این می توان دلیل درست بودن مواضع لنینیسم باشد؟ آیا اینکه آیین بودائی نسبت به آئین زرتشتی دارای پیروان بیشتری می باشد، می تواند دلیل بهتر بودن آینن بودایی باشد؟ می دانیم، که اینگونه نتیجه گیری را نمی توان تایید نمود. جنبش فکری را باید با دلیل و منطق، با انطباق دلیل بر واقعیات اجتماعی پذیرفت یا رد کرد.
پیروان لنین آثار و رفتارهای او را «ادامه و تکمیل کنندۀ مکتب مارکس-انگلس» می دانند. اما آیا لنینیستها این را از راه مطالعه، پژوهش و اندیشه دریافته اند، یا اینکه همانند پیروان هر دین و آیینی، صرفا بگونه ای اپیدمیک به این جرگه گرویده اند؛ مانند اینکه یکی دو نفر آنفولانزا گرفته باشند و بیایند در سالن یا اتوبوس سرفه و عطسه کنند و دیگران را به این بیماری دچار کنند؛ و یا اینکه مردم شیعه، یا سنی، یا بهایی و … هستند، زیرا در خانوادۀ شیعه، سنی، مسیحی و … زاده شده اند. چپهای ما نیز همه از دم لنینیست هستند، زیرا جماعت دور و برشان لنینیست بوده اند. هیچکدام از لنینیستها-تاکید می کنم، هیچکدام، بویژه آنهایی، که در کمیته های مرکزی سازمانها و احزاب چپ جا خوش کرده اند-، هرگز خودشان با مطالعۀ شخصی و پژوهش در ادبیات مارکسیستی، به این نتیجه نرسیده اند، که «لنینیسم ادامه دهنده و تکمیل کنندۀ مارکسیسم» است. وانگهی، این حرف مسخره ترین و بیشترین نشانۀ ناآگاهی از چند و چون آموزۀ مارکس-انگلس می باشد، زیرا اثبات کردن این ادعا امکان ندارد، اما رد کردنش بسیار ساده است.
همۀ سیاستها و تاکتیکهای لنین دقیقا اشتباه و دقیقا وارونه بودند:
در جریان انقلاب 1905 و در برخورد با دولت بورژوا-دمکراتیک استولیپین، لنین و کراسین با کمک ماکسیم گورکی توانستند با چرنوف و اس-ارها (سوسیال-رولوتسیونرها) آشنا شده و به ساختن بمب و عملیات ترور علیه استولیپین و دولتش بپردازند و جریان اصلاحات را با ترور استولیپین به شکست بکشانند!
لنین در برنامۀ رفورم ارضی خواهان «ملی شدن زمینها» بود. پلخانوف و … با این تاکتیک مخافت می کردند، زیرا ملی شدن زمینها، یعنی افتادن منبع عظیم مالی و قدرت بیشتر به دست حکومت بود، بدون آنکه دهقانان صاحب زمین بشوند.
لنین خواستار تحریم دوما (مجلس) بود، در حالیکه دولت استولیپین همۀ احزاب را آزاد گذاشته بود تظاهرات کنند، نماینده داشته باشند و در پارلمان بحث کنند. زندانیان سیاسی و بسیاری تبعیدیان آزاد شده بودند. اما لنین چنین نخست وزیری را ترور کرد.
خوب توجه کنید!
آیا لنین می تواند سیاستمدار فرهیخته و آگاهی باشد، اما دولت موقت ائتلافی سوسیال-دمکراتیک کرنسکی را با کودتا سرنگون کند؟ آیا چنین رهبر آگاه و اندیشمندی می تواند نداند، که در پی سرنگون شدن دولت ائتلافی کرنسکی این بلاها بر کشور فرود خواهند آمد-شکست در جنگ با آلمان و اشغال سرزمین و مردمان اسیر، جنگ داخلی و سرکشی ژنرالهای ارتش، قحطی، تیفوس، وبا، کشتارهای دسته جمعی و قتلهای بیشمار، دزدی، آتشسوزی، دخالت ارتش کشورهای بیگانه، نابودی اقتصاد و فرار مردم به سوی غرب؟
اگر لنین این چیزها را پیشبینی می کرد و می دانست، او جنایتکاری بیش نبود. اما، اگر پیشبینی نمی کرد و نمی دانست، او رهبر خردمند و دارای دانش بیش از مارکس و انگلس نمی توانست باشد.
لنین در سیاست اقتصادی، پول را حذف کرد و مالیات جنسی را برقرار کرد. اما پس از ویران شدن اقتصاد، «سیاست نوین اقتصادی» را پیش کشید، یعنی «سرمایه داری دولتی» به جای کمونیسم. آنگاه از بورژوازی غرب هم خواهش کرد بیاید در روسیه سرمایه گذاری کند! آیا لنین مغز اقتصادی بود؟
لنینیسم، نه تنها در روسیۀ 1917، بلکه درهیچ کشور دیگری، در هیچ زمانی، بویژه در زمان ما هیچگونه کاربردی ندارد. اگر لنینیسم، «جهانشمول» است «درعصر امپریایسم» کاربرد دارد، یعنی همۀ کارهایی را، که لنین و بلشویکها انجام دادند، در هر کشور دیگری می توان و باید انجام داد و این «مارکسیسم دوران امپریالیسم» است.
لنینیسم، مارکسیسم نیست!
لنینیستها می خواهند باور کنیم، که در همۀ کشورهای جهان شرایط برای گذار به سوسیالیسم فراهم است؛ مثلا هم اکنون ایران، افغانستان، پاکستان و … در آستانۀ گام گذاردن به سوسیالیسم ایستاده اند. یعنی همۀ مشکلات بهداشت، آموزش و پرورش، شهرسازی و … از پیش پا برداشته شده اند و مانده است گام بگذاریم به درون سوسیالیسم! برای همین است، که نشریات سازمانهای چپ شعار می دهند: «پیش به سوی سوسیالیسم!»، «زنده باد انقلاب کمونیستی!» و …
لنینیسم ادامۀ ایدۀ نارودنیکهای روس، یعنی «راه رشد غیر سرمایه داری» و دور زدن سرمایه داری برای برپایی سوسیالیسم دهقانی است. برای همین است، که حزب توده به خمینی و آخوندها چسبیده بود، زیرا طبق ایدۀ «راه رشد غیر سرمایه داری»، برای گذار به سوسیالیسم، می توان و باید از رهبران مذهبی، از خرده بورژوازی و هر عنصر ضدامپریالیسم حمایت نمود تا او کشور را به آستانۀ سوسیالیسم برساند. این است، که لنینیستها از «الهیات نجاتبخش» در آمریکای لاتین پشتیبانی می کنند و امیدشان به رهبرانی مانند اسقف ماکاریوس بسته است.
لینیستها نمی فهمند، که امروزه مبارزه با اندیشۀ جمهوری اسلامی و تبلیغ برای سکولاریسم و حقوق شهروندی در دستور روز مبارزۀ کشورهای ایران و خاورمیانه قرار دارد. هیچکدام از کشورهای خاورمیانه، آفریقا و … آمادۀ گذار به سوسیالیسم نیست.
لنینیسم، مارکسیسم نیست!
لنین را از آثارش باید شناخت. لنین نه در نقد ادبی دارای سواد و آگاهی بود؛ نه در شناخت ساختار اقتصادی-اجتماعی روسیه و تاریخ پیدایش بورژوازی و پرولتاریای روسیه و چرایی تفاوتهای روسیه با اروپای باختری؛ نه در فلسفه و جهانبینی دارای آگاهی های لازم بود.
این نکته ها را با سند و مدرک می توان اثبات کرد.
لنینیسم، بلانکیسم روسی است، با رنگامیزی بوسیلۀ شعارهای مارکسیستی و به کار بردن اصطلاحات و واژه های مکتب مارکس-انگلس. بلانکیسم لنین آنگاه بیشتر خوی روسی به خود می گرفت، که رهنمودهای سرگئی نیچایِف را از «موعظۀ انقلابی» فراگرفته و در عمل پیاده می کرد.
مارکس و انگلس، و دیگر سوسیال-دمکراتهای آلمان، فرانسه و … روسیه (تا پیش از پیدایش لنین) هرگز به باندیتیسم و آنارشیسم گرایش نداشتند. اما لنین دار و دسته هایی را در درون حزب بلشویک سازمان داده بود برای دستبرد زدن به دلیجان پست و مصادرۀ پولهای آن، سازماندهی کشتن آدمهای ثروتمند و غارت داریی هایشان. لنین این را در «چه باید کرد؟» تئوریزه کرده بود: «سازمانی از انقلابیان حرفه ای بما بدهید، ما روسیه را واژگون خواهیم کرد»!
«انقلابیان حرفه ای» مانند سازمانهای آنارشیستی بلانکی و …، که کار نمی کنند و درامدی ندارند. بنابر این، مجبورند بروند بانک بزنند و مانند سازمانهای چریکی آمریکای لاتین، خودشان فروش کوکائین و … را در دست بگیرند. «انقلابیان حرفه ای» مانند سازمان چریکهای فدایی خلق، که اعضایش کار نمی کردند و درامدی نداشتند. مجبور بودند بروند بانک بزنند. «انقلابیان حرفه ای» مجبورند خودشان را در خانه های تیمی پنهان کنند. بنا براین، نمی توانند در میان مردم زندگی کنند، نمی توانند مطالعه کنند. «انقلابیان حرفه ای» گلادیاتور هستند، نه سیاستمدار، نه کادر تئوریک. این است، که در برابر سروش و تمساح یزدی چیزی برای گفتن ندارند، با اینکه زدن پنبۀ اسلام و دفاع از مارکسیسم بسیار آسانتر از آنی است، که تبلیغش را می کنند.
بارها گفته و نوشته ام: لنینیسم، مارکسیسم نیست!
لنین در ساختار حزب طبقۀ کارگر، دقیقا مانند سازمان بلانکیستی و «موعظۀ انقلابی» سرگئی نیچایف رفتار کرده است: جهانبینی و فلسفه مهم نیست، که اعلام وفاداری به سیاست حزب است. سیاستش را چه کسی تایید می کند؟ کمیتۀ مرکزی. حتی در درون کمیتۀ مرکزی نیز، بدون اطلاع اعضای حزب، کمیته ای به نام «مرکز بلشویکی» با تقلید از «کمیتۀ اجرایی» حزب «نارودنایا وِلیا» (ارادۀ خلق) از لنین، باگدانوف، کراسین تشکیل شده بود، که گروههای باندیت راهزنان اورال و قفقاز را سازماندهی و رهبری می کردند.
لنینیسم، مارکسیسم نیست!
فرزین خوشچین
09 ـ 12 ـ 2020