“جریان سوم” ، جریانی است که خودش را در درک و موضعی که در قبال شرایط موجود و آنچه حاکم بر سرنوشت ملت است، نمایان کرده است. بله کلام صحیح، “نمایان” شدن است. چرا که این جریان همیشه وجود داشته است و در جهت برقراری دموکراسی و حفظ منافع ملی قدم برداشته است. ولی به دلایلی بدیع، بعد از رنگ باختگی استمرار طلبان و “پوچ بازی” کردن چپ های “ضد امپریالیزم” که به بهانه مبارزه با “سلطه طلبی” آمریکا و جهان غرب، حاضر به نادیده گرفتن منافع ملی و حقوق ملت بزرگ ایران شده اند، جریان سوم قوی تر و نمایان تر شده است.
شعار “نه به جنگ و نه به جمهوری اسلامی، زنده باد دموکراسی و آزادی”، روشن کننده مسیر و آرمانهای
این جریان شکوفاست. جریانی که از “مذاهب” سیاسی همچون “فدرالیست”، “مرکز گرائی” و حتی نگاه و بیان سیستم “غیر متمرکز” گذاشته است. جهت گیری هم به “لیبرال” یا “سوسیال” دموکراسی ندارد. از فضای جمهوری خواهی و پادشاهی پارلمانی هم گذشته است. جریانی پیشرو به سوی آزادی و دموکراسی، بسوی “گذار از جمهوری اسلامی و رسیدن به نظام دموکراتیک ملی” است.
این جریان خودش را بصورت پیوسته توسط نیروهای باورمند به توانائیهای مردم ایران در سرنگونی استبداد حاکم بر کشور در جمعها، نهادها و محفلهای سیاسی نشان داده است. آشکار نبودن و ناتوانی در نمایش قدرتش، از خجالت و یا انزوا طلبی این جریان نبوده است. بلکه نهادهای سیاسی سنتی، با افکار کلیشه ای سد راه شکوفائی این جریان بوده اند. آنان با نفوذ و در بعضی از موارد کنترل دستگاه های گسترده ارتباط جمعی، “Mass Media”، با “پتوی پوشنده” سعی در خاموش کردن صدای و حتی وجود جریان سوم را کرده و همچنان در این تلاش هستند.
جریان سوم، متعلق به نهاد و جریان سیاسی خاصی نیست؛ بلکه برآمده از برخوردها و خواسته های مردم است. در وهله اول با نظام ضد انسانی و ضد ملی جمهوری اسلامی و سپس از ناکامیها و پروژه های شکست خورده نهادهای سیاسی و مدنی، رد پای وجودیش را نامیان کرده است. وجود این جریان، که استبداد ستیزی و بر روی محور منافع ملی گام برمیدارد، را در مرکز تحولات سیاسی یا در نمادها و خواسته های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مردم میتوان دید و درک کرد.
ردپای این جریان را در تاثیرش بر روی روند تشکیل و برنامه ریزی تشکلات سیاسی به وضوح میتوان دید. خصلت های جریان سوم را اینچنین میتوان نام برد؛
الف) آزاد اندیشی، بدور از شکل بندی احزاب و شخصیتهای “سنت” گر و کلیشه اندیش، یعنی آزادی بیان و باورها را اصل میداند و از چارچوب تزهای سیاسی و قالبهای پیش ساخته خودش را رها ساخته است.
ب) منافع ملی را مقدم بر نگرش “جهان شمولی” میبیند و هدفش رسیدن، حفظ منافع و سربلند مردم ایران تا پاسداری از “حقوق جهانی انسانها” است، نه بر عکس.
پ) حفظ تمامیت ارضی ایران و استقلال سیاسی کشور را اصلی انکار ناپذیر دانسته و آنرا در خود بهینه ساخته است.
ث) دین و ایدئولوژی، تفکرات و باورهای بدون چون و چرا را از نهادهای حکومتی خارج و نهادهای حکومتی را جدا از انها ساخته است.
ج) رفع و مبارزه با تبعیضها و بر قراری عدالت اجتماعی و رفاه ملی برای تمامی مردم ایران، آنرا بدون در نظر گرفتن پیشینه سیاسی، باوری و جنسیتی و حتی سنی، میداند. این بدین معناست که امکانات رفاهی، درمانی، اجتماعی و تقسیم قدرت سیاسی در کشور بر اساس حقوق برابر برای زنان و مردان، مرکز و یا حاشیه نشینان کشور در نظر گرفته شده است.
چ) تبیین، تصویب، انتخابات و همه پرسیها میباید “ازاد و منصفانه” بر اساس بیانیه بین المجالس 1994 پاریس باشد. یعنی احزاب سیاسی در کشور تاسیس و در حال کار باشند. روزنامه ها و دستگاه های ارتباط جمعی از نهادهای دولتی مستقل و در چارچوب “مقرارت” و “کدهای روزنامه نگاری جهانی” آزادانه مشغول به کار باشند. جریان سوم بر این باور است که دموکراسی پابرجا وقتی دست یافتنی است که شرایط آن در جامعه فراهم شده باشد.وجه تمایز این جریان تنها تمرکز شد بر برقراری دموکراسی اختصاص نیافته بلکه بر استمرار و پایداری آن تاکید بیشتری میکند.
ح) مبارزه جریان سوم با استبداد و نظام ضد انسانی و ضد ملی جمهوری اسلامی، مبارزه ای است خشونت پرهیز با حق دفاع از خود. این همان باورمندی به توان مردم و تکیه بر نیروهای ملی و دموکرات داخل و خارج از کشور است.
خ) انتخاب شکل حکومت آینده کشور، مطلبی است بسیار مهم اما نه مهمتر از محتوای آن! این اصلی است متمایز کننده جریان سوم از دیگر جریانات سنتی. هر چند نهادهای سیاسی سنتی و کلیشه ای در حال مقاومت در برابر این نگرش هستند، اما بصورت روزافزونی توانشان در مقابل این بینش جریان سوم کاسته میشود. این باورمندی پویا و در حال حاضر در مرکز نگرش و موتور تحولات سیاسی ایران قرار گرفته است.
اصول باورمندی جریان سوم را میتوان بصورت کم و بیش در تمامی جریانات سیاسی دید. حتی نفوذ این باورمندی ها را میتوان در جریانات سنتی چپ جمهوریخواهان ضد امپریالیزم و راست افراطی مطلق گرا، چه از نوع مذهبیش و چه از نوع سلطنتیش، دید. آنها توان ایستادگی در مقابل “آزاد اندیشیدند ملی” را نداشته و فقط و فقط تاخیری در پروسه گستردگی آن بوجود میآورند. آنها دیر یا زود خود را منطبق با این جریان خواهند یافت. این مهم نه بخاطر “جبر تاریخی” یا یک پروسه از “نبرد طبقاتی” است؛ بلکه بازیابی یکدیگر نیروهای تحول دهند، که نماینده تر و مشخص تر شده در سطح جامعه بر اثر از شکستهای جریانات دیگر است، رخ خواهد داد. پیروزی این نیروها بستگی به خود باوری و اتکا به توان گسترده شان است. برای رسیدن به این باورها، نیروهای جریان سوم میباید در گفتمانهای مستقیم و منظم، بر اساس اصول بنیادی شان، متمرکز و منسجم شده تا بتوانند هژمونی رهبری “گذار از جمهوری اسلامی به نظام دموکراتیک ملی” را بدست آورند.
عدم بر قراری این گفتمانها و آماده سازی و خودیابی نیروهای جریان سوم و رفع موانع ایجاد شده توسط جریانات سنتی و هسته های نفوذی نظام، پروسه “گذار و رسیدن” را به تاخیر خواهد انداخته. این تاخیر منافع و سرمایه های انسانی پر ارزش کشور و ملتمان را بسمت نابودی و حتی خطر فروپاشی اجتماعی هدایت و میرساند. در یک چنین پروسه نابود کننده ای، شرایطی بر اساس سیاستها و عدم مدیریت “صحیح” توسط نظام بر ملت و کشور کاحم شود که وضعیت موجود را از آنچه که هست بدتر و باز گشت به توانمندی ملت در بدست گرفتن حق حاکمیتش را بسیار دشوار تر کند.
بخاطر شرایط موجود و احتمال سخت تر شدن و شدت یافتن سرکوبها، ضرورت گفتمان و مشخص کردن بستر یک نظام دموکراتیک ملی، امری است انگار ناپذیر. از اینرو این وظیفه بر عهده تمامی فعالین سیاسی و مدنی است تا موانع بر سر این راه را برطرف کنند و امید رسیدن به “خرد جمعی” در “گذار جمهوری اسلامی و رسیدن به نظام دموکراتیک ملی” قویتر و امکان پذیر تر نمایند.
با آرزوی انسجام، گسترده تر و نمایان تر شدن جریان سوم و در دست گیری رهبری تحولات آیند در کشور عزیزمان
با مهر
اکبر کریمیان
20/06/2019